چیزی شبیه شعر

سروده های آدم

ای کاش!

کاش خورشیدی و ابر و آسمانی مانده باشد

برگ زردی از پس باد خزانی، مانده باشد

در دلت از خاطرات روزهای رفته، گاهی

قدر یک "یادش بخیر" از من نشانی مانده باشد

با تو می گویم زمانی قصه های غصه هایم

داغ ها در سینه دارم ، گر زمانی مانده باشد

خوب خواندم درس دل دادن ، اگر یک بار دیگر

فرصتی ، وقتی برای امتحانی مانده باشد

نیست باکم از بلا ، پایان راهم گر تو باشی

می روم تا کربلا  گر نوحه خوانی مانده باشد

خوان به خوان عشق را با شوق دیدارت گذشتم

می شوم رستم اگر هم یک دو خوانی مانده باشد

بار دیگر کاش لب های تو را خندان ببینم

قدر یک لبخند هم در من توانی مانده باشد

دوست دارم سر به دامان تو بگذارم دمی را

کز تمام زندگانی من آنی مانده باشد

کاش وقتی باز می گردی ، برای خیر مقدم

در تن بیمار آدم ، نیمه جانی مانده باشد

می نویسم دردهایم را مگر روزی بخوانی

همدلی گر نیست ، شاید همزبانی، مانده باشد

تا بفهمد درد پنهان مرا ای کاش جایی

حرف اهل دل شناسی ، نکته دانی مانده باشد

+ نوشته شده در  دوشنبه 26 شهريور 1397ساعت 11:24  توسط آدم ADM 

شمع اشک

کسی در سینه دارد می زند طبل عزا امشب

مگر شمر نگاهت کرد، قصد قلب ما امشب

میان قتلگاهم با دل صد پاره افتاده

نشسته سوگوار من غریب و آشنا امشب

نمی تابد بر این ویرانه از امیّد سوسویی

ندارد دور خود پروانه ، شمع اشک ما امشب

پریشان مو، گریبان پاره ، در سوگ تو می گریم

ز دلتنگی نمی گیرد غمت در سینه جا امشب

دلم در حسرت یک جرعه دیدار تو می سوزد

صدای آلعٓطش می آید از این نینوا امشب

دعا کردم ، نکردی استجابت، سنگ دل ! آخر

شکایت می برم از تو به درگاه خدا امشب

+ نوشته شده در  شنبه 24 شهريور 1397ساعت 15:03  توسط آدم ADM 

اعتماد و خنجر

لاله بودم،  داغ دیدم ، پَرپَرم کردی چرا

در قفس افتاده، بی بال و پرم کردی چرا

کور بودم ، دست هایت را عصا می خواستم

زهر خاموشی چکانیدی، کَرَم کردی چرا

گفته بودم چشم هایت، شمس شعرم می شود

رفتی و یک مثنوی چشم ترم کردی چرا

در دلم از عشق، صد آتش فشان افروختی

شعله ات می خواستم ، خاکسترم کردی چرا

خواهش "امن یجیب" هر شبم بودی ، ولی

دل شکستی ، ناامید و مضطرم کردی چرا

باورت پشت و پناهم بود، ای شیرین ترین

اعتمادم را نصیب خنجرت کردی چرا

داشتم در دل هوای با تو رفتن تا خدا

سیب از شیطان گرفتی کافرم کردی چرا

+ نوشته شده در  چهارشنبه 21 شهريور 1397ساعت 11:53  توسط آدم ADM 

طبل عزا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 21 شهريور 1397ساعت 11:50  توسط آدم ADM 

کتاب: پیله خیال

+ نوشته شده در  سه شنبه 20 شهريور 1397ساعت 18:28  توسط آدم ADM 

چرا؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 20 شهريور 1397ساعت 11:31  توسط آدم ADM 

ناله کوه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 20 شهريور 1397ساعت 11:30  توسط آدم ADM 

محرم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  يکشنبه 18 شهريور 1397ساعت 13:53  توسط آدم ADM 

خیال


 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  يکشنبه 18 شهريور 1397ساعت 13:52  توسط آدم ADM 

بر دار عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه 17 شهريور 1397ساعت 13:58  توسط آدم ADM 

زیادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه 17 شهريور 1397ساعت 13:57  توسط آدم ADM 

سراب آرزو

آن سراب آرزو دریا نشد

من شدم مجنون و او لیلا نشد

گفت می آیم که شیرینت شوم

کوه ها کندیم و او پیدا نشد

دانه دانه اشک پاشیدم ولی

آن کبوتر جلد بام ما نشد

سهم عشقم بود در پیشانی اش

این گره از سرنوشتم وا نشد

وعده فردای روشن داده بود

آن شب تیره ولی فردا نشد

هر دل عاشق که می دانم شکست

قلب "آدم" نیز استثنا نشد

سوختم تا تجربه آموختم

هیچکس بی تجربه دانا نشد

+ نوشته شده در  سه شنبه 13 شهريور 1397ساعت 11:41  توسط آدم ADM 

پس خواهم گرفت

+ نوشته شده در  شنبه 10 شهريور 1397ساعت 11:41  توسط آدم ADM 

پایان قصه

           رفتی تو، ولی قصه به پایان نرسیده ست

پاییز امیدم ، به زمستان نرسیده ست

دستم به دعا دامن صد کعبه گرفته

قلبم به سراپرده ایمان نرسیده ست

من مثل نسیمم که به دنبال تو یک عمر

طی کرد و به آن زلف پریشان نرسیده ست

سهم من از آن لاله به جز داغ نکردند

یک جام از آن سرخ به رندان نرسیده ست

پیمان شکنی کردی و پیمانه شکستی

مجنون تو اما به بیابان نرسیده ست

ای چشم نگهدار به دل خون جگر را

ابری ست، ولی موسم باران نرسیده ست

زود است دل عاشق بیچاره شکستن

این شیشه پر مهر به آبان نرسیده ست

+ نوشته شده در  سه شنبه 6 شهريور 1397ساعت 14:18  توسط آدم ADM 

هیچ تر از هیچ

من هیچ تر از هیچم، چه بی تو و چه با تو

من ذره تو خورشیدی، من قطره و دریا تو

خالی ست خیال من، از هرچه و از هر که

از خاطر من رفته ، نام همه الّا تو

گفتم به دلم باده، با ساقی دیگر خور

با بغض جوابم داد؛ یا هیچ کسی، یا تو!

ما را نکشاند دل، جز جانب آن کعبه

می آیم و می آیم، همراه دلم تا تو

دیروز دلت با من، امروز غمم از تو

تا باز چه بنویسی، در دفتر فردا تو

باز آی و قلم ها را با خنده به رقص آور

ای خاطره شیرین، ای شور غزل ها تو

جز دوست نمی آید، در قافیه شعرم

تنها تو و تنها تو، تنها تو و تنها تو

+ نوشته شده در  سه شنبه 6 شهريور 1397ساعت 14:14  توسط آدم ADM 

قلم و غزل

+ نوشته شده در  يکشنبه 4 شهريور 1397ساعت 11:03  توسط آدم ADM 

از نان کسی حرفی نزد

 

درد را دیدند و از درمان کسی حرفی نزد

از غم در دیده ها پنهان کسی حرفی نزد

قصه ها گفتند از آغاز شورانگیز عشق

جمله ای از تلخی پایان کسی حرفی نزد

شعر ها در وصف شیرینی لیلا گفته شد

از غم مجنون سرگردان کسی حرفی نزد

عشق گرچه در جوانی هست شیرین تر ولی

از تپش های دل پیران کسی حرفی نزد

عشق و ایمان را غم نان برد از دل های ما

من نمی دانم ، چرا از نان کسی حرفی نزد

گرگ ها پیراهن چوپان به تن پوشیده اند

پس چرا با گله از چوپان کسی حرفی نزد

مثنوی ها گفته شد از زخم دستان و ترنج

بیتی از چاه و شب زندان کسی حرفی نزد

سال ها در گوش ما گفتند از صبر و سکوت

آیه ای از آدم و عصیان کسی حرفی نزد

راز ها از عالم بالا روایت کرده اند

از خدا گفتند و از انسان کسی حرفی نزد

می شمارد دانه تسبیح هر کس دیده ام

در عمل از عالم ایمان کسی حرفی نزد

+ نوشته شده در  شنبه 3 شهريور 1397ساعت 16:14  توسط آدم ADM